روزهای بی خاطره

ساعت ها از نیمه شب گذشته و من چند هفته است که چیزی برای نوشتن پیدا نکرده ام ،چای هم تمام شده و حوصله دم گذاشتن یک قوری دیگر را ندارم ، به سیگاری بسنده می کنم و سعی میکنم این قلم وامانده از حیرت روزگار را به جنبش وادار کنم ، حقیقت  را بگویم روزهای شلوغی داشتم و پرکار و البته کم حاصل ، زیرا به قول آن مهندس معمار که همیشه سردرگریبان دارد من در جایی زندگی میکنم که  دويدن سهم کساني است که نمي رسند و رسيدن سهم کساني است که نمي دوند

بندرت آنهم وسط روز به دفتر نشریه سر می زنم و مجبور هستم مدام شاهد تقلای سخت بچه ها برای ادامه دادن باشم ، اهمیتی نمی دهم … مدتهاست که اهمیتی نمی دهم گاهی فکر می کنم که این ده سال مثل یک خواب بعد از ظهر بوده است … مثل باد گذشت و حالا مثل باد می رود ، هزاران مقاله و اسناد علمی در این ده سال آمده و رفته اند ، حتی موهای من هم دیگر دارد سفید می شود ، یادم می آید که بهار آینده سی و چهارساله می شوم  ، خیلی سخت نمی گیرم اوضاعم بد نیست بقول سهراب که خوش رفت و این روزها را ندید …خرده هوشی دارم و سر سوزن ذوقی ، دلم می گیرد که سحر گاه کسانی هستند که در کوه زباله ها به دنبال پس مانده غذای دیگران برای رفع گرسنگی می گردند و من هیچ غلطی نمی توانم بکنم ، این انبوه کتابها و کلمات خوب ، این انبوه آرمانها ، این انبوه شعر ها ، این کوه معادله ها و عددها به چه درد می خورد اگر نتواند حتی یک نفر را نجات دهد ،بله …آرمان گرایی بد مرضی است ،  همانطور که در کتابت گفته ای که از رگ گردن به من نزدیکتری و خوب بادم است که بارها گفته ای… پس حتما» این وب نوشت را هم می خوانی ، بهتر است کاری انجام دهی قبل از آنکه خیلی دیر شود ،هنوز مشغول نوشتن هستم و هنوز صدای جستجویش در زباله ها را می شنوم ، پنجره را باز نمی کنم مبادا مبادا شرمنده نگاهش شوم ، نگاهی که از من می پرسد که برای من چه کرده ای ؟؟؟!! نگاهی در آینه می کنم سعی میکنم هنوز معتقد باشم که ….حتی در تاریک ترین مکان ها هنوز نوری هست…. به یاد سطر های این ترانه قدیمی می افتم و زمزمه اش میکنم …

از آن زمان که آرزو ،چو نقشی از سراب شد
تمام جستجوی دل ،سوال بی جواب شد
نرفته کام تشنه ای ،به جستجوی چشمه ها
خطوط نقش زندگی،چو نقشی بر آّب شد
چه سینه سوز آه ها ،که خفته بر لبان ما
هزار گفتنی به لب ،اسیر پیچ و تاب شد
نه شور عارفانه ای،نه شوق شاعرانه ای
قرار عاشقانه هم ،شتاب در شتاب شد
نه فرصت شکایتی ،نه قصه و روایتی
تمام جلوه های جان ،چو آرزو به خواب شد
نگاه منتظر به در ،نشست و عمر شد به سر
نیامده به خود دگر،که دوره شباب شد

….

خواندن این پست قدیمی و گوش دادن به ترانه آهای تو از گروه پینک فلوید هم در این روزها بد نیست، آهنگ Hey You را از اینجا دانلود کنید

دويدن سهم کساني است که نمي رسند و رسيدن سهم کساني است که نميدوند


About this entry