خدانگهدار
آدم جايي تمام مي شود ، جايي ته مي كشد ، من هستم و انبوهي از نوشته هايي كه هرگز نوشته نمي شوند . بعضي دردها هميشه مي ماند و هيچ تسكيني برايشان نيست ، كلاهم را بر ميدارم ، توي آينه نگاه مي كنم ، تا زمان مرگ بايد با اين درد و چيزي […]
اعتصاب
بيست و هفتم ارديبهشت ٩٣ ، كل مجموعه كارگاه اعتصاب كرده اند ، احساس تنهايي شديدي ميكنم ، حس خوشايندي نيست تنها بودن و اينكه بفهمي تنها چيزي كه پشتت و كنارت باقي مانده است ديواري بتني بد قواره اي است ، در اتاق را روي خودم بسته ام ، بندهاي پوتينم را محكم مي […]